آرتین عشق مامان و باباآرتین عشق مامان و بابا، تا این لحظه: 14 سال و 9 ماه و 27 روز سن داره

عشق مامانی وبابایی

اول مهر 91 ورفتن تو به مهد

سلام عزیزم    روز اول مهر شد و من وتو باب هم به مهد رفتیم و اون روز جشن ورودی مهد بود  خیلی مهد کودک خوشگل شده بود همه جا رنگی وباد کنک بود وعمو شادی هم شعر میخون ومیرقصید خاله مرجان رو صورت بچه ها نقاشی میکردن شما هم که دوستت ارمان جان رو دیدی با هم شروع به بازی کردین وبا هم رفتین که صورتتو نقاشی کنن.خیلی ناز شده بودی.شکل ببر بودی فکر کنموارمان هم شبیه شگ شده بود بعد هم از زیر قران رد شدین وسپس بچه ها تقسیم بندی شدن  مربی ات امسال تغییرکرده وسعیده جون نیست واسمش خاله بهاره جون است.خیلی مهربون.وخیلی هم دوست داره.بعد یه کیک اوردن بزرگ شبیه کفش دوزک.همتون باهاش عکس گرفتین.وبعد هم جایزه بهتون دادن وبادکنک بهتون دادن.کل...
2 آذر 1391

جا بجایی و اومدن به خونه خودمون

سلام گلکم.بلاخره خونه خراب (به گفته تو)ساختمان تموم شد.و ما مجبور شدیم 11مرداد اسباب کشی ومو کنیم هنوز خونه کامل تموم نبود .و لمینت کار .داشت سالن کار میکرد و ما خیلی با شیطونی های شما سختی کشیدیم.  اما تو عزیزم خیلی ذوق میکردی هر کی میومد میگفتی اتاق منو دیدی بیا کاغذ دیواریشوببین موش داره راه راه.فدات بشم خیلی خوشحال بودی و ما هم خوشحالی تو خوشحال عزیزم.دیگه همش تو اتاقت بازی میکردی. ه همیشه من وبابایی بنونیم خوشحالت کنیم وهمیشه شاهد خوشحالی تو باشیم.       دوســـــــــــــــــــــــــتــــــــــــــت داریـــــــــــــــــــــــــــــــــتم عــــــــــشق ما . ...
2 آذر 1391
1